پارمیس جونمپارمیس جونم، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

پارمیس بهشت ما

بهترین اتفاق روزهای اخر سال

سلام به خانم گلم دختر ماهم برای اولین بار یکشنبه92/12/25 پارمیس جونم شب تنها تو اتاق خودش خوابید. ساعت11 بود گفتی مامانی خواب میرم گفتم گلم امشب باید تو اتاق خودت تنها بخوابی.اومدم کنار تختت طبق معمول قصه بع بعی(شنگول و منگول) گفتم دیدم ساکتی اومدم بلند شم گفتی مامانی نرو سرمو گذاشتم لب تختت چند لحظه بعد خواب خواب رفتی. خیلی خوشحالم دخترم داره مستقل میشه. دیروز مهد کودک جشن و نمایش داشتین ظهر رفتم دنبالت دیدم ناراحت گفتی مامانی یه اقای ترسناکی اینجا بود من ترسیدم فدات بشم گلم خالت اومد گفت اره پارمیس گریه کرده  و ترسیده.کلی ناراحت شدم حالا نمی دونم این چه نمایشی بوده که دخترم اینقدر ترسیده .در ضمن عکس هم ازتون گرفتن بعد از...
26 اسفند 1392

روزمرگی های پارمیس در اسفند92

  سلام به گل دختر عزیزم نفس مامان این چند روز حسابی درگیر کارهای عید هستم چون یه سری تغییرات کوچولو تو خونه داشتیم خونه رو حسابی ریخته به هم.این چند روز هم مامانی گلو درد شدم خیلی نگرانم خدای نکرده دختر نازم مریض بشه. راستی یه دونه های ریزی دیروز روی بدنت و دستات دیدم عصری حتما می خوام ببرمت دکتر .داشتم دونه ها رو نگاه می کردم خودت گفتی مامانی امیر علی اسدی (همکلاسیت) اینجوری بود ولی من کنارش نشستم.قربون دختر باهوشم که مریضی رو میشناسه. اینقدر به تمیزی و نظافت اهمیت میدی اگه رو لیوان یه ذره لک باشه میگی مامانی کثیفه من اصلا اب نمی خوام اینا رو از بابایی یاد گرفتی و به ارث بردی دختر پاکیزه خودم. ...
17 اسفند 1392

اتفاقات اواخر 37ماهگی

این مدت 2 بار رفتیم عروسی و کلی بهت خوش گذشت.نه از اون که قبلا اصلا نمی تونستم باهات برم عروسی.به محضاینکه صدای اهنگ بلند میشد شروع می کردی به گریه کردن حالا چه گریه ای. اصلا اروم نمی شدی چند بار اتفاق افتاد که مجبور شدیم بلند شیم بریم خونه. حالا ولی نه این دفعه اینقدر خوش اومد مدام در حال رقصیدن بودی و می رفتی کنار عروس می رقصیدی و من و کلی خوشحال کردی. تازه یه اتفاق مهم دیگه هم افتاده دختر نازم و اونم اینه که کسری خاله نجمه بدنیا اومده قدمش مبارک باشه.این مدت اصلا نتونستم بیام و بگم . 1392/10/21 کسرا خاله نجمه بدنیا اومد و خدا میدونه چقدر نازه و تو اینقدر دوسش داری ولی پارسا اصلا نمی ذاشت کنارش بری و باهاش عکس بگیری میگفت ...
5 اسفند 1392

38 ماهگیت مبارک عزیز دلم پارمیسم

        ماه درخشان زندگیم يك ماه بزرگ تر شدي . فهيم تر ، با درايت تر ... و من چقدر بي تابم ! بي تاب روزهايي كه با تو گذشت . ميسوزد دلم ؛ براي تك تك لحظات با تو بودن كه ميگذرد ، دلم ميسوزد ! اين روزها آنقــــدر ناب و تكرار ناشدني ست كه دل برايشان پَر ميزند . آنقدر پاك و خالص هستي ، انقـــــدر پاك كه پرستش تو از واجبات من است . آنقدر غرق در دنياي كودكانه ات ، كه مجال بي تابي براي بزرگ شدنت نيست . اين روزها كه تو هستي ، ميشود به وضوح خدا را ديد . بوي بهشت را حس كرد . ...
5 اسفند 1392

اندر احوالات بهمن 92 و دومین برف زمستان

سلام به ماهروی من   این چند روز حسابی درگیرم و یه خورده اعصابم خورده بوده.گلم چند روز پیش با مهد تماس گرفتم که با پارمیس رنگها رو بیشتر تکرار کنن مربی طوری صحبت کرد که همون روز تصمیم گرفتم مهدتو عوض کنم. چون مربی خوبی که داشتی رفته و فعلا توی کلاس خاله مریم هستی باهاش صحبت می کردم گفت بچه های کلاس من همه بالای 5 سال هستن و پارمیس اصلا نمیشینه و مدام می خواد لگو بازی کنه منم عصبانی شدم گفتم بچه 5 ساله رو با 3 ساله مقایسه می کنید. سریع مرخصی گرفتم رفتم دنبال یه مهد خوب.دیگه دوست ندارم اونجا باشی.هرچند که عادت کردی ولی طوری نیست ایشالله مهد جدید هم رفتی دوست های جدیدی پیدا می کنی. گل نازم دوست ندارم هیچ زمانی ببنیم دخ...
26 بهمن 1392

(happy valentine(2014

              اگه شکلات بودی شیرین‌ترین بودی . اگه عروسک بودی بغلی‌ترین بودی. اگه شمع بودی روشن‌ترین بودی و تا زمانی که دختر ناز منی عزیز ترینی ولنتاین  مبارک بهترین و زیباترین چیزها در دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیستند—باید آنها را با قلبتان احساس کنید.      مهم نیست ولنتاین یا سپندار مزدگان، هر دوبهانه اند برای اینکه به تو بگویم: بی بهانه دوستت دارم.             ...
26 بهمن 1392

مریض شدن پارمیس عزیزم

      سلام به دختر عزیزو نازم گل دخترم این چند روز حسابی مریض شدی و منم به خاطر مریضیت افسرده شده بودم.   وقتی تو مریض میشی نمی دونی چقد ناراحتم حوصله هیچ کاری رو ندارم. چند روز پیش تر رفته بودیم مراسم بابا بزرگ حسام و شب همراه غذا دوغ دادن و چون ما هیچ وقت دوغ نمی گیریم از خدا خواستی منم کنارت نبودم و پیش مامان جون بودی و 2 لیوان دوغ خوردی. خونه که اومدیم نصف شب خیلی حالت بد شد از اون موقع اشتهات کم شده چند روز خوب شدی ولی روز جمعه ای دوباره حالت بد شد. سه شنبه ای بردیمت پیش دکتر استاد ابراهیمی داروهایی بهت داد خیلی بهتر شدی.قبلش...
28 دی 1392

دخترم فرشته نازم با تو خوشبختم

دختر که داشته باشی،    با خود تصور می کنی    پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش  -وقتی کمی بلند تر شوند-  ... و کیف عالم را می بری  از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان    دختر که داشته باشی،    خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی    که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده    به گوش انداخته اید  -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود    و خنده ی از ته دل امانش را می برد-  دختر که داشته باشی    انتظار روزی را می کشی که با هم    بنشینید در حیاط خانه مادربزرگ    و گل های ی...
21 دی 1392

اولین برف زمستانی92 با حضور پارمیسم

سلام دختر عزیزم   بالاخره در رفسنجان برف بارید و تو کلی ذوق  کردی ومنم از ذوقت خیلی خوشحال شدم.   صبح که از خواب بیدار شدم پرده رو کنار زدم  دیدم وای زمین سفید شده کلی برف از    شب اومده بوده وقتی توی اتاق اومدم دیدم  بیدار شدی گفتم پارمیس  بیرون برف    اومده سریع نشستی گفتی مامان بریم برف  بازی و پشت سر هم می گفتی برف  برف برف.   منم داشتم فکر می کردم که باید کلی لباس  تنت کنم سرمانخوری  ببرمت مهد اخه خدا    روشکر امسال  ازسرماخوردگی در امان  موندی ایش...
20 دی 1392

HAPPY NEW YEAR

      کریسمس زمان خاصی از سال است تا کسانی را که به قلب های ما نزدیکترند را به یاد آوریم      روزهای توام با شادی و خوشبختی کریسمس یک بار دیگر                       همراه با سعادت در حال امدن است                                                                                                 &...
12 دی 1392