اولین برف زمستانی92 با حضور پارمیسم
سلام دختر عزیزم
بالاخره در رفسنجان برف بارید و تو کلی ذوق
کردی ومنم از ذوقت خیلی خوشحال شدم.
صبح که از خواب بیدار شدم پرده رو کنار زدم
دیدم وای زمین سفید شده کلی برف از
شب اومده بوده وقتی توی اتاق اومدم دیدم
بیدار شدی گفتم پارمیس بیرون برف
اومده سریع نشستی گفتی مامان بریم برف
بازی و پشت سر هم می گفتی برف
برف برف.
منم داشتم فکر می کردم که باید کلی لباس
تنت کنم سرمانخوری ببرمت مهد اخه خدا
روشکر امسال ازسرماخوردگی در امان
موندی ایشالله تا اخر سال سرمانخوری.
وقتی اومدیم بیرون گفتی خودم می خوام راه
برم و روی برفها راه می رفتی و از صداش لذت
می بردی بعدش دیگه سوار شدیم توراه
می گفتی مامان بعدا دنبالم بیای هنوزم برف
هست گفتم اره دخترم.
بعد از ظهر بابایی از سر کار اومد و با اینکه
خیلی خواب می رفتی تا گفتم با بابایی بریم
برف بازی سریع کلاه پوشیدی و دم در اماده
شدی میگفتی بریم بریم.
رفتیم پارکی نزدیک خونمون بود و کلی بازی
کردی هرچی گفتم دستکش بپوشی قبول
نکردی ولی اخری حسابی دستات یخ شده
بود بازم قبول نکردی.
خیلی بهمون خوش گذشت اولین برفی بود در
کنار هم بیرون بودیم اخه پارسال که برف اومد
اینقد مریض بودی که اصلا از خونه بیرون
نرفتیم
حالا عکسها رو با هم می بینیم گل نازم
تاب و سرسره رو دیدی فوری گفتی تاب می خوام سوار شم بابایی هم قبول کرد یه خورده سوارت کرد
الاکلنگ و دیده بودی داشتی می گفتی سوار بشم
اینجا هم هرچی می گفتیم بریم بازم فرار می کردی عزیزم
داره برف می اید در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم
کرد تا برف از شوق حضورت بهار را لمس کند.