پارمیس جونمپارمیس جونم، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

پارمیس بهشت ما

حواس پرتی مامانی

1393/2/18 10:45
نویسنده : بابا و مامان
249 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم عزیزم

نمی دونم چرا چند وقتی هست پشت سر هم اتفاقات ناخوشایندی رخ میده فقط از خدا می خوام هیچ وقت ضرر جانی نبینیم.

عصر شنبه من داشتم طلاهامو نگاه می کردم اومدی گفتی مامانی النگومو می خوام و منم بهت دادم چون می خواستیم بریم خونه بابا جون وگرنه دستت نمی دادم خلاصه رفتیم و شب از دستت در اورده بودی و بابایی گذاشته بود توی کیفت و من اصلا متوجه نشده بودم و فرداش کیف رو برده بودم مهد و بی خبر از همه جا.

عصر دوشنبه رفتیم بیرون و بعد ازبرگشت بابایی کیف رو از عقب ماشین برداشت گفت النگو پارمیس رو برداشتی حالا من هاج وواج.بالاخره النگو گم شد و هرچی با مدیر مهد صحبت کردم به نتیجه ای نرسیدیم و درصورتیکه دوستت یسنا می گفت من خودم دیدم غزل از تو کیف پارمیس برداشته.کلی اعصابم خورد شد وباهاش بحث کردیم و گفتم درسته من اشتباه کردم خیلی اشتباه کردم اما پس وظیفه مهد چیه .بچه های دیگه دست به کیف یه بچه دیگه بزنن و مربی هیچی نگه این دیگه چه قانونیه.

میگه بچه باید خودش یاد بگیره کیفشو از قفسه برداره غذاشو بده به خاله. گفتم این حرفها رو اصلا قبول ندارم و اگه مامان جون نبود باهاش دعوا می کردم مامان جون گفت بریم.

امروز هم مهد نبردمت پیش بابا جون و مامان جون هستی و فعلا اونجا دیگه نمی برمت تا ببینم چی میشه.

همه تسکینم میدم میگن فدای سرتون مهم نیست این حرفشونو قبول دارم.از خدا می خوام همیشه سلامت باشی گلم.ناراحت از این هستم هدیه بابا جون اینا بود.

و درس عبرتی شد برام مواظب باشمغمگین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مریم مامان یسنا
21 اردیبهشت 93 23:38
دفعه چندمه دارم نظرمو ارسال میکنم همش میگه ارسال نشد، اگه قبلیا ارسال شدن بقیه رو پاک کن فدای سرت عزیزم اگه بدونی من تو بچگی هام چکارایی که نکردم،من زنجیر طلامو که گم کردم هیچ، حلقه مامانمو ازش گرفتم بعد رفتم دستشویی و چون برای دستم بزرگ بوده افتاده تو دستشویی حالا ببین مامان من از دست من چی کشیده
بابا و مامان
پاسخ
قربانت مریم جون واقعا مامانتونو چقدر اذیت کردی یه کتک درست و حسابی می خواستی حتما مامانی همش یاداوری می کنه اره دیگه یسنا جونی