37 ماهگیت مبارک نفس مامانی
بيا با هم قراري بگذاريم فرزندم ...
تو هميشه اينگونه بمان ، همين قدر " پاك " .
من تمام هستي ام را به پايت خواهم ريخت .
قول ميدهم ، قول شرف !
خجسته باد امروز و هر روزت ، غنچه تَر و تازه ي من .
شده اي يك كودك 37ماهه ي دلبر و شيرين و پُر جُنب و جوش !
كودكي كه من ، زيبايي اش را به رُخ فرشته ها مي كشم مدام .
كودكي كه مي بالم از داشتن اش .
مي بيني اين روزها چه شتابان مي گذرند ؟
بيا تا قدر لحظه به لحظه هايش را بيشتر بدانيم .
37 ماهگي ات مبارك نور چشم من .
هزاران گُل رز سفيد ، پيشكش مهرباني هايت .
دخترم روز به روز بزرگ و بزرگ تر میشی و خانم تر و عزیز تر .
37 ماهگیت خیلی قشنگ تر شد چون مامانی هم بالاخره عمه شد.روز
جمعه92/10/04 رفتیم دیدن بردیا جون دایی علی.
اول صبح با هم رفتیم یه دسته گل بگیریم با همدیگه.خوشحال بودی
میریم نی نی کوچولو می بینی.اینقدر قشنگ میگی که فیلمی از
کوچولو گفتنت گرفتم.
خلاصه دسته گل گرفتیم و با بابایی رفتیم خونه دایی علی.اونجا همش
دوست داشتی کنار بردیا باشی و چند لحظه هم بردیا رو گذاشتیم
روی پات کلی بهش خیره شده بودی و همش می گفتی پا کوچولو
دست کوچولو.
وقتی رفتیم گل فروشی اینقدر ذوق کرده بودی می گفتی مامانی
چقدر گل دوست دارم.مامانی ازم عکس بگیر منم از خدا خواستم.
مهربونم،
نازنینم، بهترینم.
عشقم، امیدم، جونم.
با توام ، با تو، دنیای من.