روزمرگی های پارمیس در اسفند92
سلام به گل دختر عزیزم
نفس مامان این چند روز حسابی درگیر کارهای عید هستم چون یه سری تغییرات کوچولو تو خونه داشتیم خونه رو حسابی ریخته به هم.این چند روز هم مامانی گلو درد شدم خیلی نگرانم خدای نکرده دختر نازم مریض بشه.
راستی یه دونه های ریزی دیروز روی بدنت و دستات دیدم عصری حتما می خوام ببرمت دکتر .داشتم دونه ها رو نگاه می کردم خودت گفتی مامانی امیر علی اسدی (همکلاسیت) اینجوری بود ولی من کنارش نشستم.قربون دختر باهوشم که مریضی رو میشناسه.
اینقدر به تمیزی و نظافت اهمیت میدی اگه رو لیوان یه ذره لک باشه میگی مامانی کثیفه من اصلا اب نمی خوام اینا رو از بابایی یاد گرفتی و به ارث بردی دختر پاکیزه خودم.
البته دعا می کنم وسواسی نشی چون در اینده خودت اذیت میشی.
راستی در مورد مهدت بگم اون روز که با مربیت صحبت کردم و گفت توی کلاس بچه ها از پارمیس بزرگتر هستن و پارمیس باهاشون کنار نمیاد و من تصمیم گرفتم حتما مهدتو عوض کنم اما با پیگیری هایی که کردم دیدم این مربی 15 سال سابقه داشته در جامعه القران تدریس می کردن مدام میخواد به بچه ها اموزش بده وقتی با خانم پژمان مسئول مهد صحبت کردم خودشون کاملا حرفهامو قبول کردن و با مربیتون در مورد این موضوع صحبت کردن و از اون روز پارمیس ما دیگه پارمیس قبل نبود اصلا.
یه جو خیلی بدی ایجاد کرده بود عین مدرسه .خدا رو شکر خیلی خوب شده پر انرژی و سرحال خیلی خوشحالم.
یسنا دوست صمیمیت هست یه خورده ازت بزرگتره فک کنم خیلی باهات کنار میاد .مدام حرفت توی خونه یسنا یسنا یسنا.
منم شماره مامان یسنا رو از مهد گرفتم و زنگ زدم گفت یسنا هم همش در مورد پارمیس صحبت می کنه ما هم دیگه با هم دوست شدیم و قرار شد عید بیان خونه ما خیلی خوب میشه.
در ضمن اگه خدا بخواد از اول فروردین می خواهیم اتاق خوابتو جابجا کنیم تا الان اصلا نمی تونستم ولی مدتی فهمیدم دیگه خودت دوست داری به بابایی هم گفتم ایشالله که موفق بشیم.
یادم رفت بگم این مدت که کار دارم اصلا اذیتم نمی کنی گلم خیلی دوست دارم دخترم بینهایت. وقتی رفتار بقیه بچه هارو می بینم می فهمم خدا یه فرشته بهم داده همین وبس.
از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ،
دیگر هیچ آرزویی ندارم ،
رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ،
دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ،
رویایی که همان دنیای من است،
و تویی که همان دنیای منی…